سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زندهدارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود بیهمتا.
سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانشْ نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی، بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.
سلام بر بهار مناجات و بندگی. سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شبهای رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.
اهالی رجب، مردان و زنان با ایمانیاند که آرزویی جز وصال یار ندارند و اشتیاقی غیر از دیدارْ در آنها نیست. ذکرشان اللّه، کارشان لِلّه و هدفشان کسب خشنودی پروردگار است. «رجبیّون» قصدی جز رضوان الهی ندارند. بهشتِ آنان توجه محبوب است و دوزخشانْ حرمان یاد او. آنگاه که یارشان به اشک شوقی آنها را مینوازد، برایشان از آنچه در دنیاست بهتر و خوشگوارتر است. هر کس توشهای از سفره رجب برمیدارد و در خانه تکانی آن، همه میکوشند تا غباری بر گرد جان باقی نگذارند.
عقده دل وانما، ماه رجب میرسد
هلهله کن عاکفا، ماه طرب میرسد
آفتاب رجب، گرمیبخش دلهای اهالی آن است و مهتابشْ نوازشدهنده دیدگان نجواکنندگان و ستارههای آن، آیات تفکر و تأمل اندیشمندان است.
فاطمه ای طلیعه عشق! ای بهانه هستی! ای عصاره وجود رسول(ص)!
پیش از تو خدای عالم، بهانه ای برای آفریدن نداشت. عشق بی معنا مانده بود.
فخر، فروتنی، بزرگی، آبرو، زیبایی و کمال همه واژه هایی تهی، بی فروغ و بی نشان بودند.
تو اما با طلوع خود برگستره زمان، عشق را معنا کردی؛ فخر را مایه مباهات شدی؛ فروتنی در مکتب تو درس افتادگی
آموخت؛ بزرگی، اوج از بلندای تو یافت. آبرو حتی از تو آبرو گرفت؛ زیبایی را تو زینت بخشیدی؛
و ... بالاخره کمال نیز بواسطه تو تکامل پذیرفت.
مانده ام از تو چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ که قلم درمانده از ستایش توست؛
خورشید همواره در چشمان مادرانی طلوع میکند که به دور دستها خیره شدهاند و برای فرداها مردان و زنانی میپرورانند تا در زمین، این امانت الهی، جانشینی آسمانی باشند.
دامان تربیت مادران مهد پرورش انسانهای پاک و خدایی است و ما با نگاهی درسآموز از زندگانی این مادران توشه معرفتبرمیچینیم.
یکی از مادران برجسته تاریخ «امالبنین، فاطمه کلابیه» است که زندگی او مالامال از عشق به ولایت و امامتبوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بنعلی(ع) بسیار موفق بوده است.
تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهای فردی این بانو و صبر و بردباری در خانه امامت و تربیت فرزندانی که همگی پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگی خویش دست از ولایت نکشیدهاند و پیامرسانی و مبارزه سیاسی این بانوی کریمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وی دارد.زمان، هیچگاه با یادهای غبارگرفته دمساز نمیشود. بسیارند نامهایی که زیر این آسمان پهناور گم شدهاند، اما نامی استوار ـ با همه داغهای متراکم ـ در اوج آسمان ایستاده است
تاریخ، تمامی نسبنامهها را ورق میزند و میگوید: شانههای تحمل اندوه، از نام ام البنین، خجلند. تاریخ، گزافه نمیگوید و واقعیت را آنچنانکه هست، مینماید.
زنی با استقامتی ستودنى، روبهروی نغمههایی از رنج و روح خشن اندوه قرار گرفته است و نغمه پیروزی او از لابهلای برگهای زمان به گوش میرسد. نوای سپید سرفرازی به همراه نام جاویدش، در بادهای پیغامرسان منتشر است. همه با این لحن و نوا آشنایند، همه او را میشناسند؛ همسر على، مادر عباس.
چقدر زیبا شهامت خاندان خود را کنار اقیانوس بیپایان حیدر(ع) آورد و چقدر شیوا اقتداگر ایین مهربانی بود و توانست وجود خود را در الفت به مولا(ع) خلاصه کند. ام البنین(س)، فاطمه دوم و همسری دیگر برای علی بود؛ و این یک قاعده کلی است که هرکس همسر على شود، رنگ مظلومیتِ ریشهدار و سرودههای فراوان زخم، به خود میگیرد.
و تو ای بانوی اندوه و رضایت. نمیدانم چه سرّی در نام خورشیدی توست که هنگام سرودنت، آواز باران از دلهای ما عبور میکند و نور روی نور چیده میشود.من چه بگویم که کربلا ـ با آنکه نه تو و نه او، هیچکدام یکدیگر را ندیدهاید ـ عجیب تو را ستوده است. کربلا پشت سر هم از مصیبتهای جانگداز عباس و دیگر فرزندانت گفت و تو با یک مشت خاطرات سوخته، تنها کلمات شیرین تسلیم بر زبان جاری کردى. کربلا باعث شد تو بهتر و بیشتر شناخته شوی و صبورى، بر خود ببالد که الگویی چون تو دارد.
حضرت فاطمه (س)نخستین ستاره ای بود که در عرش به خورشید نبوت رسید ای مادر رسالت و همتای ولایتبه روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیرهمراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایتسرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی.فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی،وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.اما برجسته ترین فضلیت در زندگی زهرای اطهر(س) حمایت بی دریغ حضرتش در دفاع از مقام ولایت علی بن ابی طالب(ع )است و تحمل آن همه سختی و مصیبت و درد و رنج در طول دوران زندگی کوتاه ولی پر برکت و ایراد خطبه های روشنگرانه و حتی سکوت و خاموشیش، همه و همه، در این راستا قرار دارندو این پایداری و شکیبایی تا سر حد شهادت ادامه یافت و به حق، می توان آن وجود قدسی را شهیده سنگر امانت نامید.
امسال هم گذشت ودلی شعله ور نشد چشمی برای غربت آیینه تر نشد
امسال هم شبیه همان سالهای پیش یک شاخه شوق در دل من بارور نشد
گل نرگس بیا که بی تو آیینه ها،زنگار غربت گرفته اندو قطار آشنایی ها فریاد غریبی می کشد،هیچ
کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها مرهم نمی گذارد ،بیا که بی تو قنوت شاخه ها
اجابتی جز غروب تلخ خزان انتظار را ندارند...!!!
در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را می طلبد.
یا مولامهر در سراشیب جاده ی عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود ودر نبودنت ما را
رها نخواهی کرد و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدت
دست برآسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور پرشکوه تو را تمنّا می کنیم.
به انتظار ایستاده ام برای روزی که بیایی میدانم سرانجام دارد وتو می آیی.
جام می و سبوی شهادت به دست توست آخر مرا خریده و می نوش می کنی
در انتظار آمدنت ایستاده ایم ما را برای جبهه کفن پوش می کنی
از کربلا صدای تو را بشنویم زود ای خوش دمی که نغمه چاووش می کنی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ