السلام ای فاطمیه... ابتدای کربلا!!!
روضه ی غم...اشک نم نم... آه مادر مرده ها!!!
بر مشام جان رسد بویی غریب از کوچه ها ...
بوی سیلی...یاس نیلی...حمله ی آلوده ها...
بوی گریه...خاک چادر...بغضی از جنس حسن!!!
صبر حیدر...اشک زینب...غنچه ای در شعله ها...
عطر آسمانی فرشتگان در فضا منتشر است. آسمان، ستاره باران عشق است
شب، لبریز از جرعه های ناب مناجات، سرود بیقراری را در دست افشانی
عرش و فرش میسرایدزمین، سوره آفرینش معرفت وایمان را در روح
زمان تلاوت میکند و تبسم شادمانه ماه، زمین و آسمان را آیه آیه نور کرده است.
نبض ثانیه ها بیقراری میکند و ساعت مضطرب زمان نفسش به شماره افتاده است.
صدای هلهله فرشتگان و زمزمه عرشیان و ترانه زلال اذان، شهر را پر کرده است
و شراره اشتیاق در کوچه های مهتابی مدینه زبانه میکشد
مدینه، بهار در بهار است و لبریز شوق انتظار و غرق تمنای دیدار
همه در انتظار تولد خورشید و طلوع با شکوه صبح و خنده طلایی آفتابند و بیتابانه،
لحظه تولد بانوی صبر و عشق را به شوق نشستهاند.روز میلاد زیبایی صبر است؛
روز تولد ستارگان پایداری در آسمان دلِ دختر علی زینب علیهاالسلام ،
زیبایی را صبورانه تفسیر میکند. کافی است چندی در دیدگان دختر امیر علیه السلام بنشینم؛
آن وقت، طوماری از دردهای جانکاه و جوانی کُش، از برابرمان رد میشود و کارنامه ای
از رنج اما با تزیین به رنگ و صبغه خدایی، بر ما گشوده میشود
زینب؛ از جنس پروانه های شمع ولایت بود.خدا خواسته بود که نردبان تعالی زینب
از پله های دشواری و محنت ساخته شود تا او را به آن آخرین رتبه و
آن واپسین مرتبه واصل کند.در کنار نام زینب، نام شکوهمند زن مسلمان و بیدار است که سوسو میزند
زادروزش مبارک باد
غم، غربت، خستگى، توان از دل و آرامش از جانش گرفته بود. گویی در بیت الاحزان مادر پا نهاده است 17 روز، چه روزهای تلخ و شیرینی که، شیرینی اش از شور و شوق نگاه شیعیان قم می تراوید و تلخی اش از رنج و بیماری بانو، آکنده بود. 17 روز، شکیبایی زهرایی اش (س) را به تماشا نشست و برای دیدارتبارش،ثانیه شماری کرد! چه زود، زمانه از تو تهی گشته است ای کوثر جاری در نگاه قم! ای بانوی کرامت! دل به صفای حرمت می سپارم و غرق در شکوه گلدسته هایت به اشک های عاشقانه ام می بالم! اینک زمان، زمان راز دل با تو گفتن است!
امـام آمـد و چون خون در رگ هایمان جاری شد. امـام آمـد و به سان نور،
شب تارمان را روشنایی داد. امـام آمد و چـون روح به کالبد مرده مان،
حیاتی دوبـاره بخشید. امام آمد و زمستانمان را بهــاری جـاودانه کرد.
امـام آمد و فــجــر آورد و در دسـتان پر نـورش،
استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی
را به ارمغان آورد.
امشب سخن از جان جهان باید گفت توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم تبریک به صاحب الزمان باید گفت
میخوانمت به نام تمام زیباییها!
مولود زیبای آمنه علیهاالسلام ، اینک این آغوش پرنده حضرت جبریل علیهالسلام است
که تو را به گلگشت و تفرّج آسمان میبرد.
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که پیشانی ارادت بر خاک نهادی تا شکوه بندگی را به جای آوری!
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که مادر را سلام گفتی و فرشتگان به تحسین جمال بی مثالت پرداختند.
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت حضورت در کاینات برخوردار شد و آسمان به میزبانی
زمین غبطه خورد. اکنون گاه نوید سپری شدن زمستان سرد و سیاه جاهلیت در رسیده است و طبیعت
خشک و بی روح جزیرة العرب در انتظار سرسبزیربیع لحظه شماری می کند.
آبشار زلال نبوت برسرزمین دل های عطشناک و تفتیده ، جان
می بخشد و کویری که در باورخود به جز خار و خاشاک ندیده است ،
اینک خرمی و تازگی و ترنم آوای فرشتگان راتجربه می کند.
او می آید و با آمدنش ،شعربشریت شعورمی یابد و آسمان هستی به یک باره به نورمی نشیند.
زندگی با آمدن او حیاتی دیگر و دوباره می یابد و جان های خسته و آواره بانغمه ی دلنشین
شعارتوحید و وحدت به سرمنزل مقصود فراخوانده میشوند تا در افق تابناک یگانگی آرام و قرار گیرند
حبیبی می آید که طبیب دل است وساقی صهبای وجود و چه می گویم
هستی طفیل هستی او : لولاک لما خلقتالافلاک !
محمد(ص) می آید و عطر دل انگیز گلواژه های کلام او ملک و ملکوت را به رایحه ی
توحید کلمه وکلمه ی توحیدمعطر می سازد.
آری هنوز هم فرمان مطاع او مسلمانان را به میثاق اخوت دعوت می کند و بشریت را به
همزیستی مسالمت آمیز فرا میخواند، و در این فصل وصل آفرینش از هر زمان ایام خجسته ی
نخستین بهار ( ربیع الاول) نقطه ی عطف هستی و رمز و راز همبستگی است
که او شمع جمع آفرینش است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ