سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فضل دانشت آن است که دانشت را کم انگاری. [امام علی علیه السلام]
 
یادداشت ثابت - چهارشنبه 93 تیر 26 , ساعت 9:39 صبح

مردی بود از قبیله آفتاب با دلی به وسعت‏بی‏کرانه‏ها ،او را نه زمانه می‏شناختش، نه زمانیان

اندیشناک بود بر قوم خویش‏ و بر ابنای روزگار و بیمناک بر هوس هایی که چشم های بصیرت

را به یغما برده بود. به قدری که بر سرگذشت پیشینیان آگاه بود، بر سرنوشت آیندگان نیز اندیشه می‏کرد

چه شامگاهان که سر بر بالین آسایش نمی‏نهاد مگر با قیام و قعود عارفانه‏اش و چه صبحگاهان

 که برنمی‏خاست جز با کمر بستن به خدمت خلق ،به که می‏مانست که کسی را با وی مانندی نبود .

 در شجاعتش همه دانند که اسد بیشه فتوت‏بود و بر عدالتش همه معترف، تا بدانجا که شهید عدالت‏

نام‏گرفت. هیچ کس، چون او آن مقام نیافت، کعبه به یمن قدمش چاک می‏زند و مسجد به خونش،

غسل طهارت می‏کند. کدام مرشد و مرادی توانی یافت چون محمد که در لیله‏المبیت پیشمرگی او

 کند و کدام همسری توانی جست جز فاطمه که کوثر در شان اوست. در نبرد هماوردی نداشت

 و در دوستی، نظیری نه!روح بی‏قرارش جز درگاه نیایش، قرار نمی‏یافت، لطایف حکمی و آیات

قرآنی حد کلام او بود و عمل به احکام آن، مرام او درس آموخته مکتب وحی بود و شکوه دین،

جلوه‏ای از شگفتی‏های او به برق نگاهی، رعدی در دلها برمی‏فروخت و به اشاره سرانگشتی،

 مس وجود، طلای حقیقت می‏شد و اما آیا از غربت این اول مظلوم عالم همه شنیده‏ای:از

نجوای شبانه‏اش با چاه.از گریه‏های غریبانه‏اش در نماز.از شکیبایی 25 سال، سکوت و

خانه‏نشینی. از تازیانه‏های ناجوانمردانه‏ای که بر پیکر فاطمه‏اش زدند. از طعنه‏ها و

سبک‏سری‏هایی که چون گرز گران بر سرش می‏کوفتند. بعد از عروج مردی که وجودش

از او هست ‏یافت و مرگ بانویی که هماره یکتا انیس و مونس او بود. دیگر برای علی

 جز اندوه و تنهایی و غریبی چیزی نمانده است؛ دیگر کسی را هماورد و همتای

او نیست.او در این عالم تنها بود، مظلوم زیست و مظلومانه نیز زندگی را بدرود گفت و هنگامی که

شمشیر فرود آمد.پیشانی دریا شکافت، محراب در خون شناور شد. قرآن، ورق ورق کاسه صبر لبریز

 در افلاک غلغله شد و قدسیان بی ‏تاب؛ فاطمه گریست.شمشیر فرود آمد.ماه، دو تکه شد، تاریخ، طعم

 تلخ یتیمی را مزه مزه کرد.بادها شیون‏ کنان، مصیبت را وزیدند.درختان، مویه‏ کنان نالیدند.ریگ ‏ها،

از داغ گریستند.رودخانه‏ ها بر سرزنان، خروشیدند.ابرها، ضجه ‏زنان باریدند.عرش، ترک برداشت

آفتاب گرفت.روز، شب شد.کوه‏ ها، رشته رشته شدند.گل ‏ها، رنگ باختند.اندوه جهان همیشگی شد.

خانه ‏زاده کعبه در محراب، به خون غلطید.

 

 

 


یادداشت ثابت - شنبه 93 تیر 22 , ساعت 10:56 صبح

دروازه ‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره ‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند

در نیمه راه برکت ‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است.

حسن علیه‏ السلام با چشمانی علوی می‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد.صدای آمدنش،

طنین مهربانی و کرامت است شانه‏ های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛

آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را.او با نگاهی از جنس باران می‏آید و آب‏های آزاد جهان،

ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند.هرگز غروب نمی‏کنی کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند

و تحمل بی‏پایانت را بی‏شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشاندند.آسمان، تویی که وسعت دلت،

 زبانزد آب‏های زمین است.ای فرزند حماسه و رأفت! تو آن بهاری که دستان خون ریز خزان را یارای به

 خاک ریختنت نیست. جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق‏خواهی تنید؛ آن‏چنان که باران، رگ‏های خاک را.

ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.ای حسن بی‏نهایت!از بازوان حیدری علی علیه ‏السلام ،

 تا لبخندهای معطر فاطمه علیهاالسلام نور ابدی توست که کوچه‏ های جانمان را روشن کرده است.

آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این‏چنین، قفس ستیزمان کرده است.

ای حسن بی‏نهایت! طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟ وقار نگاهت را با کدام کوه

 بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟! تو از گفت‏گوی مهتاب آمده ‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏پاشد.

در معطر صدایت، نفس تازه می‏کنیم و آینه‏ های حضورت را به استقبال، شکوفه می‏پاشیم امشب کائنات در

 هوای سیب شناورند، حالا هر کس یک جرعه از این عطر آسمانی می‏خواهد؛ هرکس می‏خواهد کفش‏های

نسیم را بپوشد و یک سبد سلام و صلوات با خودش بیاورد .امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است

همه می‏دانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیهاالسلام کودکی به دنیا می‏آید؛

 کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می‏آورد.

 


یادداشت ثابت - سه شنبه 93 تیر 18 , ساعت 12:12 عصر

سلام بر تو ای خدیجه، بانوی طاهره نور که آهنگ کوچ تو، یادآور سال‏های دلواپسی محمد در

 انتشار آخرین نغمه‏های آسمانی است. آن زمان که مکیّان، دشنه بر دل سنگی‏شان می‏ساییدند

 تا محمد را در رسالت خویش تنها بگذارند، تنها تو بودی که ثروت خویش را بر زخم‏های قلب محمد

 مرهم کردی تا امروز، عطر اسلام، از پس تاریخ، به دست‏هایمان برسد. این، لبخند آفتاب‏خیز تو

 در دوره حیاتت بود که سال‏های رفتنت را بر رسول‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، به عام‏الاحزان مبدّل کرد.

  سلام و درود فرشتگان بر تو باد، ای بانوی رحمت ،ای خدیجه، آرام‏بخش دل رسول .دین

 با شمشیر علی علیه‏السلام و یاری ابوطالب و داشته‏های خدیجه علیهاالسلام روی پای خود ایستاده بود؛

  ولی رسید روزی که میهمانی رمضان، بی‏حضور خدیجه بر محمد طی شد؛ آن هنگام که حضور

 مهربان همسر را در جُحون دفن کرد و 65بهار، عمر خدیجه را در خاطرات ذهن شریفش پایان داد.

 ای مایه آرامش محمد! درود فرشتگان بر تو باد، ای خدیجه دختر خُوَیلدکه اگرنبودهمراهی

دست‏های بخشنده تو در لحظه لحظه رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام،

در شعب ابی‏طالب به بلوغ خویش نمی‏رسید.

 ای بهترین بانوی  برای وصف خوبی تو، بی‏طاقتی محمد در فراقت کافی است؛

آن هنگام که سال کوچ تو را«عام الحزن» نامیدند.


یادداشت ثابت - شنبه 93 تیر 8 , ساعت 11:43 صبح

بوی بهار عرفان می آید، عطرگل ، و عشق به خالق این معنویت  برپاست   

آسمان همه رحمت است ، همه روشنی وزمین پهنه ای از نور در این ضیافت عاشقانه ؛

و من نمی دانم ازکجای این فصل عاشقی باید بنویسم ، که چون نظر می کنم همه شور

 است وبی قراری، ازآن هنگام که دلدادگان یار سحرگاهان دیده ازخواب برمی گیرند و

عاشقانه دردل شب باآن یگانه بی همتا رازونیازمی کنند

یا ازآن لحظه که دهان ازطعام فرومی بندد و دل ازغیر او می شویند. نمی دانم ازکدام لحظه بگویم.

 بهاردل است این ماه رحمت  رمضان با آمدنش شمیم بهشت را به ارمغان می آورد وروزه داران

 را درحریم خلوت دلدادگی شوری دوباره می بخشد.

اما چگونه این فاصله را طی کنیم؟ نشانی این فصل بی خزان را ازکجا بجوییم وچگونه باشیم

ازآنان که دراین ماه رحمت ،آیینه قلبشان از زنگار سیاهی تهی می گردد.

دروازه‏ های سپهر وا می شوند و زمین، در گلباران مهمانی بزرگ، به سرور و شادمانی می‏‌نشیند

 و هلهله سر می دهد. در نیمه راه برکت‏‌خیز رمضان، رایحه شکوفه‏‌های یاس است که کوچه‏‌های

 مدینه را آکنده می‌کند. مالامال از بوی حسن علوی و در شکوه بارانی اش آسمان دف می زند.

 در دهه پایانی است که هر کس که بخواهد می‌تواند سیل عظیم فرشتگان را در جوشن احساس کند

و بندگی و عبودیت مخلصانه علی را به تماشا بنشیند. اینجاست که دعای مجیر را برای رهایی از

 آتش دوزخ مسلمانان با اخلاص سر می‌دهند و پروردگارشان را عاجزانه صدا می‌زنند.

این روزهاست که خدا بندگانش را برای مهمانی بزرگ فراخوانده است.


یادداشت ثابت - پنج شنبه 93 خرداد 23 , ساعت 7:59 صبح

موعودا! دیرهنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به

شراره های اشتیاقت، سوخته ایم .در تقویم انتظار، همه فصل ها از عطر بهاری

 مهدی (عج) متبرک است.

نوروز منتظران روزی است که از شب نیمه شعبان آغاز می شود.

انتظار، فاصله ای است میان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور.

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

اگر سختی زمستان غیبت نبود، شوق آمدن بهار عدالت معنا نداشت.

خانه تکانی، رسم قدیمی همه منتظران بهار است. بهارِ مهدی (عج) از راه می رسد،

 خانه تکانی دل ها را فراموش نکنیم.

بهترین هدیه ای که می توان برای گلدان شکسته قلب منتظران خرید، یک شاخه

گل نرگس است.

 باغ آرزوها به شوق بهارروی تو خزانها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را

می نگاردونرگسها داغ هجر تو بر سینه دارند

عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند

ای دست دست کردگار!

معراج نشینی بگذار از پرده غیبت به درآی و رخسار محمدی بنما

که خیل منتظران در فرودست وعیدهای دنیایی ، چشم بر بلندای وعده دیدار تو دارند.

ای گوشوار عرش الهی! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین ، بر دوش می کشیم

و به ترنم آوای ظهور سرخوشیم ; هر صبح و مسا، یاد طلوع تو را در سینه

 می پرورانیم و پرتو چهره تو را در دیده نقش می زنیم.

ای امید بی پناهان ، بیا ... بیا . از ثری تا به ثریا، دلهای بی قراران ، شیدای

یک نگاهت .از سوی تا ماسوی جانهای بی پناهان ، نثار قدمهایت .

بیا و روزه داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضای عهد انتظار را دستی برافشان


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ