پنجمین عشق، پلک به تابیدن می گشاید، هفتمین ستاره معصوم می درخشد.
ستاره ای آغاز می شود که از هر دوسو، نسلش به آخرین خورشید
پیامبران می رسد. آمده است تا کوچه های تنگ ظلمت را در پرتو بی کران
مهربانی و دانایی اش روشن کند.آمده است تا شب های مدینه بی چراغ
نماند.خورشید است و ناگزیر از تابیدن. چگونه روشن نکند کوچه های
تاریک ذهن جماعتی را که در شهر جدش، به نام اسلام، به سوی
تاریکی می شتابند؟امروز آمده است تا چونان خورشید، تا ابد بر ما بتابد.
باقر علم پیامبران دریای بی کران علم است. بی سبب نیست که باقر العلومش
می خوانند. لب که به سخن می گشاید، عطر علم علی علیه السلام فضا
را می آکند.ای باقر علم پیامبران! تو علم را مانند امامت، سینه به سینه
نقل می کنی. اگر تو نیامده بودی، جهان چیزی کم داشت. اگر نیامده بودی
باران های مهربانی، هیچ گاه بر خاک خشک کویر جهل ما نمی بارید.
ریشه درختان علم، از سرشاخه های عدالت تو آب می خورند. ستاره ای
اگر بر شب تاریک ما سوسو می کند، به یمن برکت امامت فراگیر توست.
ودر سایه امن امامت توباغ های امامت و عدالت، در حاشیه نام بلند تو
شکوفه می کنند. در سایه امن امامت جهانی تو، همه پیله های دوستی،
پروانه شدند. تو، بیرق امامت را بر بالای بام همه دل ها افراشتی.
به واسطه لبخند مهربانی های تو، اولین پنجره ها را به سوی آفتاب
باز کردند، در سایه سار امامت تو سنگ ها سکوت خود را شکستند
و بغض های هزار ساله ترک برداشتند و باران های تند و مهربان تو
بر تشنه کامی ما باریدند. تو عادل ترین عاشق بودی که در روزگار
قحطی آغوش، پناه دلتنگی های دنیا شدی.
سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش
باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود،
و ماه اُنس شب زندهدارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود
بیهمتا.سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است
و بدر آن یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانش
نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی،
بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.سلام بر بهار مناجات
و بندگی.سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شبهای
رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان
عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که
شاهد ذکرِ ذاکران است.سلام براهالی رجب،که مردان و زنان
با ایمانیاند که آرزویی جز وصال یار ندارند و اشتیاقی غیر از
دیدارْ در آنها نیست. ذکرشان اللّه، کارشان لِلّه و هدفشان
کسب خشنودی پروردگار است. رجبیّون قصدی جز رضوان الهی
ندارند. بهشتِ آنان توجه محبوب است و دوزخشانْ
حرمان یاد او. آنگاه که یارشان به اشک شوقی آنها را
مینوازد،برایشان از آنچه در دنیاست بهتر و خوشگوارتر
است. هر کس توشهای ازسفرهرجب برمیدارد و در
خانه تکانیآن، همه میکوشند تا غباری بر گردجان باقی
نگذارند وعقده دل وانماید، ماه رجب میرسد
هلهله کن عاکفا،ماه طرب میرسد که
آفتاب رجب، گرمیبخش دلهای اهالی آن است
و مهتابش نوازشدهنده دیدگان نجواکنندگان و ستارههای آن،
آیات تفکر و تأمل اندیشمندان است.
سلام بر تو ای صدیقه شهیده ، پاره تن رسول خدا
سلام بر تو ای خلاصه جمال خداوند
سلام بر تو که ملائک ، هنوز ذکرشان را با نام تو متبرک می کنند .
سلام بر تو ای مادر آب ها
سلام بر تو که رودخانه های جهان ، راه دریا را با سر انگشت های هدایت تو پیدا می کنند
سلام بر تو که چشمه ها ، نام زلال تو را آواز می خوانند
سلام بر تو که گلها ، شکفتن را از تو آموخته اند و پرستوها پرواز را
سلام بر تو که تمام خاک ، از شرق تا غرب بارگاه توست
سلام بر تو که آفتاب را در دوازده آینه به وسعت آسمان تکثیر کردی
سلام بر تو که نام خدا را با دوازده قلم بر لوح خاک نوشتی
سلام بر تو که دوازده رود بی کران را تا کرانه ابدیت روانه کردی
سلام بر تو ، دختری که مادر پدر شد
سلام بر تو ، بانویی که در حمایت از مردترین ، مرد تاریخ ، شهادت
را مردانه به جان خرید .
سلام بر تو ، مادری که قهرمان کربلا را دامان مهرش پرورش داد
و سلام بر تو بانویی که نامش تا همیشه بر تارک تاریخ می درخشد …
سلام آقا حال شما چه خبرازاین روزها.آقا نزدیک عید است
اما بازهم از شما خبری نشد امسال هم گذشت مثل تمام سالهایی
که گذشت وتو نیامدی . سالها خیلی زود می گذرند وهنوز تورا
درک نکرده ایم امسال بابت گناهانم به درگاه خدا چقدر اشک ریختی ؟
از چه بنویسم. نمی دانم فقط می دانم قرار است یکسال دیگر را بدون تو
تحویل کنیم.امسال با شهادت مادرت نیز یکی شده است. می دانم این روزها
بسیار گرفته ای یاد کوچه ای هستی که مردی در آن نبود. یک زهرا بود
و یک مدینه .می دانم که این روزها به سیلی فکر می کنی که به گوش
مادرت نواخته شد. اقا جان کمکم کن که در راهت بکوشم......
دلم جمکرانت را می خواهد که در ان سجاده ای پهن کنم وفقط ندبه کنم
عهد ببندم دلم می خواهد برای ساعاتی هم که شده به دور از تمام تعقلات
این دنیا باشم …
دوستان بیاید کاری کنیم از خواب غفلت بیدار شویم ودر راه مهدی فاطمه بکوشیم.
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکنم
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضه ی کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است -
---
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
شعراز:سید حمیدرضا برقعی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ