17 ربیع الاول ، سالروز جوشش دو چشمه زلال هستی است. در این روز ،
رسول اکرم و امام جعفر صادق متولد شدند و به هستی معنای دیگری بخشیدند.
دراین روز ، فروغ محمدی طلوع کرد و نور جعفری در جهان جلوه گر شد.
روزی که رسول اکرم قدم های مبارکش را به این جهان نهاد ، بزرگ ترین حادثه
تاریخ بشر روی داد. با وقوع این حادثه مبارک ، وقایع مهم دیگری نیز اتفاق افتاد
که همه این وقایع حکایت از این داشت که حادثه بسیار شگفت و بسیار
سرنوشت سازی در جهان روی داده است.و آغاز مبارکی است؛ وقتی که
مالک هفت آسمان، شانه های صبورت را از خستگی میتکاند و با دست های
آرام خویش، پیراهن بلند دلالت را بر قامت بی شباهت تو میسراید.
محمد از قله کوه سرازیر شد؛ کوهی که در سینه متروک خویش،
طنین شب گریه های خلوت محمد را تا ابد به یادگار حک کرد.
او آمد؛ با ردایی همه از واژه و سرمایه بیبدیل زندگانی، با قامتی از صدای
ماندگار خداوندگار، با چشم هایی که روشنگر کوره راه های هستی تا امروز،
با سینه ای که گنج خانه همه پاسخ های ناگفته و همه رازهای ناخوانده است.
محمد آمد، زمین سر از خواب خویش بلند کرد و صبح دمید.ودر 17 ربیع الاول
نیز صبح آفرینش رنگ دیگری گرفت زیرا در آسمان ولایت و امامت ،
بار دیگر خورشید صداقت طلوع کرد و امام صادق علیه السلام دیده به جهان گشود
تا حقانیت و صداقت آیین محمدی را بار دیگر به گوش جان مردم زمزمه کند و
پایه های مکتب ولایت را استوارتر از گذشته نماید و علم و دانش را با معنویت و
تعالیم آسمانی و وحیانی به هم آمیزد تا رهزنان عرصه فرهنگ و دانش ،
نتوانند دین را به انحراف بکشانند و تعالیم وحیانی را به انگیزه های نفسانی بیالایند.
به عبارت دیگر ، در 17 ربیع الاول ، نور محمدی در وجود صادق آل محمد جلوه یافت
و امام صادق متولد شد
با چراغی از عدل و دادخواهی، از سمت سرزمین همیشه روشن امامت می آید.
آخرین گل امامت است که در باغ رسالت شکوفا می شود تا با نسیم حضورش،
دل های تشنه عدالت را طراوت بخشد. او به امامت می رسد تا طلایه دار
یازده خورشید رسالت باشد. نه تنها زمین، بلکه آسمان نیز حضور مهربانش
را بشارت می دهد. سال ها پیش، در غدیر خم، در حالی که نور ولایت از آسمان
می بارید، پیامبراعظم ، غزل سبز امامتش را نوید داد و فرمود: نور از طرف خداوند
در من و سپس در علی و نسل او تا مهدی قائم قرار داده شده است. مهدی،
حق خداوند و هر حقی را که برای ماست، خواهد گرفت. خاتم امامان، مهدی
قائم از ماست.مهدی، تاج امامت را بر سر نهاد تا پادشاه رأفت و مهربانی باشد.
او روزی از سمت مشرق حضور خواهد آمد و زمین سبز خواهد شد .از جای پای
قدم های بهاری اش، و زمین را منور خواهد ساخت در زیر تپش آفتاب عدالتش.
آن روز دور نخواهد بود. او خواهد آمدوربیع مجال و انگیزه ای دیگر برای
عاشقانه ماندن است؛ بهار در بهار، که با بهار طبیعت نیز همراه است. خداوند،
به برکت وجود او، همگان را آفرید. اگر او نبود، هیچ کس نبود و هیچ چیز در دنیا،
قرار نمی یافت.و ما باید در ربیع، بهاری شویم. دست ها را برآریم و دل به موعود
بسپاریم؛ که بیعت حضرتش بر گردن ماست. این شیوه بندگان است به اربابان!
دعای عهد را در سالروز شکفتن امامتش و غدیر انتظار، دست در دست یک دیگر
در مدارس، دانشگاه ها، حوزه های علمیه و... نثارش سازیم. پنجره ها را بگشاییم.
زنگ ها را بنوازیم و ایمان بیاوریم اگر خویشتن خویش را بیاراییم، خورشید پنهان،
ظاهر خواهد گشت؛ وگرنَه، هرگز در انتظار گشایش نباشیم؛ که شیخ بزرگوار
مفید فرمود: حضور آشکار آن حضرت مانع دارد و مانع، ما هستیم.
ربیع، فرصت خوبی است برای برداشتن حجاب ها و کوتاه کردن دیوارهای
فاصله تا بهار، زودتر بیاید. آغاز امامت دوازدهمین آفتاب عشق،
خورشید عدل و عدالت، آخرین گل بوستان امامت، بر عاشقان ولایت
مبارک باد.با آغاز امامتش، جهان، رنگ عدل و عدالت به خود گرفت.
او به امامت رسید تا جهان را به زلالی آب و روشنی آفتاب کند.
سالروز امامتش مبارک باد
دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گستردهتر از همیشه، شعلههایش را مىپراکند.
مدتها بود که خانه خلوتزده امام خود را اسیر چنگال اختناق مىدید، اما امروز این خانه
از رنج محدودیت، رهایى مىیابد؛ با این حال در این رهایى شاد نیست و دیگر جمال دلآراى
عسکرى را نمىبیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاهطلب را مىشنود؛ درست
همانگونه که بنىامیه در عاشورا مىخندیدند. شانههاى شیعیان، بوى غربت سامرا مىدهد.
تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسههاى دلسوخته است که براى باغ خزانزده سامرا،
گلهاى تسلیت آوردهاند.مولای من! اگر آفتاب می درخشد، به نام توست. اگر ماه می دمد،
به احترام توست.اگر گل می خندد، اگر آبشار می رقصد و اگر پرنده می خواند، به خاطر تو و
عشق آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است آن روز، تن رنجوری
که داغ غربت بر دل، خستگی هایش را پشت سر می گذاشت، در بهار جوانی، به تجربه خزان
نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان بنی عباس، به آفتاب جمالش رشک
می بردند؛ کوردلانی که با چهره های سیاه، اندیشه های سیاه، دست های سیاه و جامه های
سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛ جهلی که حتی بوجهل و بولهب را شگفت زده می کرد.آن روز،
نگاه تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم چون جدش، امام موسی کاظم علیه السلام ،
تشییع می شد؛ امام غریبی که تنهایی اش را آسمان، هیچ گاه فراموش نخواهد کرد.
امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند.
اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛
السلام عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛
فتنه تمام شده، اما هنوز مختار کار خود را شروع نکرده است.این روزها سران فتنه
بدجوری از یادآوری واقعه عاشورا و بازخوانی ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام
ابراز نگرانی کرده و عصبانی به نظر می رسند.چون یادآوری واقعه عاشورا، نشان می دهد
که موسوی و کروبی در جریان فتنه 88 در نقش چه کسانی ظاهر شده بودند.عمر سعد و شمر و
ابن زیاد با وعده و دستور کاخ سبز اموی در مقابل امام حسین ایستادند، سران فتنه هم با دستور
آمریکا و اسرائیل و انگلیس شال سبز اموی بر گردن انداختند و در مقابل اسلام صف کشیدند.
عمر سعد و شمر و ابن زیاد در آغاز کار ادعای مسلمان بودن داشتند و بعد از پایان ماجرا، با
صراحت به نفی اسلام و نبوت پرداختند.سران فتنه هم ابتدا ادعای پیروی از خط امام داشتند ولی
چند ماه بعد، نه فقط خط امام را نفی کردند، بلکه به امام حسین و اسلام نیز آشکارا اهانت کردند.
عمر سعد روز عاشورا لشکر خود را سپاهیان خدانامیده بود.سران فتنه هم از اهانت کنندگان به
عاشورای حسینی با عنوان مردان خداجوی یاد کردند.پس حق دارند از یادآوری تاریخ عاشورا
عصبانی باشند ولی حالا که فتنه تمام شده چرا هنوز وحشت زده اند.واز بقیه ماجرا می ترسند و
باید هم بترسند چون فتنه تمام شده، اما هنوز مختار کار خود را شروع نکرده است.
از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته،
به چشم هاى فرات مى ریزد.چهل روز پیش، حوالى اندوه، نیزارها
ضجه زدندو مثنوى ها با گل هاى شیون، سرتاسر نینوا را پوشاندند.
هرگز نمى توان به اربعین نگاه کرد و آن همه نغمه هاى خاکسترى
را به یاد نیاورد. امروز به جاى همه یتیمان قافله، اربعین سخن مى گوید.
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه
اتفاقات سرخ، در راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.اربعین،
شعرهایى با کلماتى خون رنگ در سوگ لاله ها آورده است تا بگوید
دل بستگى هاى زینب علیهاالسلام در آن دشت بلاخیز، یکى پس از
دیگرى پرپر شد.اربعین، با پیراهنى از گریه در فرات اشک، غسل کرده
است و اینک، در کنار نام حسین علیه السلام و جابر بن عبدالله
نشسته است و به یاد خون هاى عاشورا، مقتل مى خواند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ