سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسد چون کم بود ، تن درست و بى غم بود . [نهج البلاغه]
 
یادداشت ثابت - سه شنبه 93 اسفند 27 , ساعت 10:7 صبح

سلام آقا حال شما چه خبرازاین روزها.آقا نزدیک عید است

اما بازهم از شما خبری نشد امسال هم گذشت مثل تمام سالهایی

که گذشت وتو نیامدی . سالها خیلی زود می گذرند وهنوز تورا

 درک نکرده ایم امسال بابت گناهانم به درگاه خدا چقدر اشک ریختی ؟

از چه بنویسم. نمی دانم فقط می دانم قرار است یکسال دیگر را بدون تو

 تحویل کنیم.امسال با شهادت مادرت نیز یکی شده است. می دانم این روزها

بسیار گرفته ای یاد کوچه ای هستی که مردی در آن نبود. یک زهرا بود

و یک مدینه .می دانم که این روزها به سیلی فکر می کنی که به گوش

مادرت نواخته شد. اقا جان کمکم کن که در راهت بکوشم......

دلم جمکرانت را می خواهد که در ان سجاده ای پهن کنم وفقط ندبه کنم

عهد ببندم دلم می خواهد برای ساعاتی هم که شده به دور از تمام تعقلات

 این دنیا باشم …

 دوستان بیاید کاری کنیم از خواب غفلت بیدار شویم ودر راه مهدی فاطمه بکوشیم.

                   



لیست کل یادداشت های این وبلاگ