سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]
 
یادداشت ثابت - چهارشنبه 93 دی 11 , ساعت 8:44 صبح

دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده‏تر از همیشه، شعله‏هایش را مى‏پراکند.

مدت‏ها بود که خانه خلوت‏زده امام خود را اسیر چنگال اختناق مى‏دید، اما امروز این خانه

  از رنج محدودیت، رهایى مى‏یابد؛ با این حال در این رهایى شاد نیست و دیگر جمال دل‏آراى

 عسکرى را نمى‏بیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه‏طلب را مى‏شنود؛ درست

همان‏گونه که بنى‏امیه در عاشورا مى‏خندیدند. شانه‏هاى شیعیان، بوى غربت سامرا مى‏دهد.

 تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسه‏هاى دل‏سوخته است که براى باغ خزان‏زده سامرا،

 گل‏هاى تسلیت آورده‏اند.مولای من! اگر آفتاب می درخشد، به نام توست. اگر ماه می دمد،

به احترام توست.اگر گل می خندد، اگر آبشار می رقصد و اگر پرنده می خواند، به خاطر تو و

عشق آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است آن روز، تن رنجوری

 که داغ غربت بر دل، خستگی هایش را پشت سر می گذاشت، در بهار جوانی، به تجربه خزان

 نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان بنی عباس، به آفتاب جمالش رشک

 می بردند؛ کوردلانی که با چهره های سیاه، اندیشه های سیاه، دست های سیاه و جامه های

 سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛ جهلی که حتی بوجهل و بولهب را شگفت زده می کرد.آن روز،

 نگاه تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم چون جدش، امام موسی کاظم علیه السلام ،

 تشییع می شد؛ امام غریبی که تنهایی اش را آسمان، هیچ گاه فراموش نخواهد کرد.

 امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند.

اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛

 السلام عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛



لیست کل یادداشت های این وبلاگ